عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود









نظر شما درباره این وبلاگ و مطالب ان چیست؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 255
بازدید کل : 168336
تعداد مطالب : 327
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1



A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites! A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!

 

 

 

با سلام خدمت همه شما دوستان عزیز

تشکر ویژه ازشما که به این وبلاگ سر زده اید

امیدوارم از این مطالب استفاده کنید.

به دليل خواهش شما دوستان عزيز

انجمن سايت اموزشكده با عنوان

دلنوشته افتتاح شد

براي ورود به انجمن اينجا كليك كنيد

ادرس انجمن

http://www.mahdimohamadi110.loxblog.com/forum

 

باتشکر "اموزشکده"

 

 

A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites! A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!

:: موضوعات مرتبط: عکس , سید علی , محسن یگانه , امام خمینی , طبیعت , عاشقی , گلزار , شهدا , پویا بیاتی , سامی یوسف , خنده دار , مجید خراطها , احمدی نژاد , کتاب , ترفند , موبایل , بازی , نرم افزار , کامپیوتر , بازی , نرم افزار , ترفند , دانستني ها , ایامیدانید؟ , سیاسی , اقتصادی , هنر , جک , داستان , مذهبی , اخبار جدید , شعر , علمی , پزشکی , خانواده , زندگی , مسابقه نظر شنجی (ویژه عضوهای اموزشکده) , عمومي , بانوان , اقايان , كودك , جوانان , نوجوانان , جست جو , زيبايي , فال , خودرو , موتور , ماشين , اكواريوم , آب , شور , شيرين , گردشگري , جهانگرد , گل , گياه , طبيعت , حيوان , انسان , ليگ , آشپزي , راعفی پور , سخنرانی صوتی , سخنرانی تصویری , مهدويت , مقاله , فيلم , شعر , داستان , صوت , چیستان ومعما , اس ام اس , عید قربان , پ ن پ , جملات عارفی و عاشقی , حدیث روز , بازی فلش , کلیپ , خنده دار , ,
:: برچسب‌ها: سیاسی , داغ , خبر , روز , زندگی , شعر , جدید , عکس , طنز , دانلود , جک , داستان , نرم افزار , قصه , روبیک , امام , رهبر , ولایت , برنامه , گنج , برق , ستاره , اموزش , ترفند , شعبده , یک , دو , سه , چاپ , چاپ سیلک , کپی , کامپیوتر , چت , شکل , بازیگر , خدا , زیبا , عاطفی , محبوب , مسابقه , حل , صحیح , سخت افزار , زندگی , خانواده , دوست , دوستی , فیس بوک , خدا , مهدی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1105
|
امتیاز مطلب : 283
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
ن : مهدی محمدی
ت : سه شنبه 10 بهمن 1398

 

 

 

بنام خدا

این متن رو من خیلی تاثیر گذاشت

 

 

 

 *من به مدرسه مي‌رفتم تا درس بخوانم*

*
تو به مدرسه مي‌رفتي چون به تو گفته بودند بايد دکتر شوي*

*
او هم به مدرسه مي‌رفت اما نمي‌دانست چرا*


*
من پول توجيبي‌ام را هفتگي از پدرم مي‌گرفتم*

*
تو پول توجيبي نمي‌گرفتي، هميشه پول در خانه‌ي شما دم دست بود*

*
او هر روز بعد از مدرسه کنار خيابان آدامس مي‌فروخت*


*معلم گفته بود انشا بنويسيد*

*موضوع اين بود
علم بهتر است يا ثروت*


*
من نوشته بودم علم بهتر است*

*مادرم مي‌گفت با علم مي‌توان به ثروت رسيد*

*
تو نوشته بودي علم بهتر است*

*شايد پدرت گفته بود تو از ثروت بي‌نيازي*

*
او اما انشا ننوشته بود برگه‌ي او سفيد بود*

*خودکارش روز قبل تمام شده بود*


*معلم آن روز او را تنبيه کرد*

*بقيه بچه‌ها به او خنديدند*

*آن روز او براي تمام نداشته‌هايش گريه کرد*

*هيچ‌کس نفهميد که او چقدر احساس حقارت کرد*

*خوب معلم نمي‌دانست او پول خريد يک خودکار را نداشته*

*شايد معلم هم نمي‌دانست ثروت وعلم گاهي به هم گره مي‌خورند*

*گاهي نمي‌شود بي ثروت از علم چيزي نوشت*


*
من در خانه‌اي بزرگ مي‌شدم که بهار توي حياطش بوي پيچ امين‌الدوله مي‌آمد*

*
تو در خانه‌اي بزرگ مي‌شدي که شب‌ها در آن بوي دسته گل‌هايي مي‌پيچيد که پدرت براي مادرت مي‌خريد*

*
او اما در خانه‌اي بزرگ مي‌شد که در و ديوارش بوي سيگار و ترياکي را مي‌داد

که پدرش مي‌کشيد*


*سال‌هاي آخر دبيرستان بود*

*بايد آماده مي‌شديم براي ساختن آينده*


*
من بايد بيشتر درس مي‌خواندم دنبال کلاس‌هاي تقويتي بودم*

*
تو تحصيل در دانشگاه‌هاي خارج از کشور برايت آينده‌ي بهتري را رقم مي‌زد*

*
او اما نه انگيزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار مي‌گشت*


*روزنا مه چاپ شده بود*

*هر کس دنبال چيزي در روزنامه مي گشت*


*
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ي قبولي‌هاي کنکور جستجو کنم*

*
تو رفتي روزنامه بخري تا دنبال آگهي اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردي*

*
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در يک نزاع خياباني کسي را کشته بود*


*
من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به اين فکر کنم که کسي کسي را کشته

است*

*
تو آن روز هم مثل هميشه بعد از ديدن عکس‌هاي روزنامه آن را به کناري

انداختي*

*
او اما آنجا بود در بين صفحات روزنامه*

*براي اولين بار بود در زندگي‌اش که اين همه به او توجه شده بود**
!!!!*


*چند سال گذشت*

*وقت گرفتن نتايج بود*


*
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهي‌ام بودم*

*
تو مي‌خواستي با مدرک پزشکي‌ات برگردي همان آرزوي ديرينه‌ي پدرت*

*
او اما هر روز منتظر شنيدن صدور حکم اعدامش بود*


*وقت قضاوت بود*

*جامعه‌ي ما هميشه قضاوت مي کند*


*
من خوشحال بودم که که مرا تحسين مي کنند*

*تو به خود مي باليدي که جامعه ات به تو افتخار مي کند*

*
او شرمسار بود که سرزنش و نفرينش مي کنند*


*زندگي ادامه دارد*

*هيچ وقت پايان نمي گيرد*


*
من موفقم من ميگويم نتيجه ي تلاش خودم است**!!!*

*
تو خيلي موفقي تو ميگويي نتيجه ي پشت کار خودت است**!!!*

*
او اما زير مشتي خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!*


*
من , تو , او*

*هيچگاه در کنار هم نبوديم*

*هيچگاه يکديگر را نشناختيم*


*اما
من و تو اگر به جاي او بوديم*

*آخر داستان چگونه بود
؟؟؟*


*هر روز از كنار مردمانی می گذريم كه يا
من اند يا تو و يا او*

*
و به‌راستی نه موفقيت‌های من به‌تمامی از آن من است

و نه تقصيرهای او همگي از آن او

 

A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites! A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!

:: موضوعات مرتبط: داستان , خانواده , زندگی , ,
:: برچسب‌ها: داستان , من , تو , او , ,
:: بازدید از این مطلب : 438
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
ن : مهدی محمدی
ت : جمعه 29 دی 1391

بنام خدا

بعد از توسّل و توجّه، هر کسی مشغول راز و نیاز با خدای خود شده، من هم از جمع، جدا شدم و پشتِ تپة کوچکی رفتم و با خدای خود سخنانی گفتم که بماند. به امام زمان عرضه داشتم: «آقا جان اگر الان به فریاد ما نرسی، پس کی و کجا به فریادمان خواهی رسید». گریه و توسل عجیبی داشتم که قابل توصیف نیست. در مدّت عمرم چنین حالت شیرینی چه قبل و چه بعد از آن حادثه، دیگر در من پیدا نشد.

A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites! A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!

:: موضوعات مرتبط: داستان , مذهبی , داستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان , ضطرار و انقطاع کامل , ,
:: بازدید از این مطلب : 384
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
ن : مهدی محمدی
ت : شنبه 13 آبان 1391


نام کتاب : بن بست

 

نویسنده : صادق هدایت

 

بخشی از داستان:

 

شريف با چشمهاي متعجب، دندانهاي سفيد و محكم و پيشاني كوتاه كه موي انبوه سياهي دورش را گرفته بود،

بيست و دوسال از عمرش را در مسافرت بسر برده و با چشمهاي متع جب تر ، دندان هاي عاريه و پيشاني بلند

چين خورده كه از طاسي سرش وصله گرفته بود و با حال بدتر و كورتر ب ه شهر مولد خود عودت كرده بود . او

در سن چهل و سه سالگي پس از طي مراحل ضباطي ، دفتر داري ، كمك محاسب و غيره ب ه رياست ماليه آباده

انتخاب شده بود . شهري كه در آنجا ب ه دنيا آمده و ايام طفوليت خود را در آنجا گذرانيده بود . زيرا همينكه

شريف ب ه سن دوازده رسيد، پدرش ب ه اسم تحصيل او را ب ه تهران فرستاد . پس از چندي وارد ماليه شد و تا

كنون زندگي خانه ب ه دوشي و سرگرداني دور ولايت را بسر ميبرد . حالا بواسطه اتفاق و يا تماي ل شخصي به

آباده مراجعت كرده بود و بدون ذوق و شوق در خانه موروثي و يا در اداره مشغول كشتن وقت بود.

صبح خيلي دير بيدار ميشد ، نه از راه تن پروري و راحت طلبي ، بلكه فقط منظورش گذرانيدن وقت بود . گاهي

ويرش مي گرفت اصلا سر كار نميرفت ، چون او نسبت به همه چيز بي اعتنا و لاابالي شده بود و بهمين جهت از

ساير رفقاي همكارش كه پررو و زرنگ و دزد بودند عقب افتاده بود ، چيزي كه در زندگي باعث عقب افتادن او

شده بود عرق و ترياك نبود بلكه خوش A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites! A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!

:: موضوعات مرتبط: کتاب , ,
:: برچسب‌ها: رمان , کتاب , صادق , هدایت , هدایتی , صادقی , چنگال , PDF , کلیک , داستان , متن , نوشته , صورتكها , عروسك پشت پرده , لاله , س , گ , ل , ل , داش اکل , آینه شکسته , بن بست , شبهاي ورامين , گرداب , ,
:: بازدید از این مطلب : 452

|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
ن : مهدی محمدی
ت : شنبه 12 فروردين 1391

داستان کوتاه زنجير عشق

 

 يک روز بعد از ظهر وقتي اسميت داشت از کار برميگشت خانه،

سر راه زن مسني را ديد که ماشينش خراب شده و ترسان توي

برف ايستاده بود .اون زن براي او دست تکان داد تا متوقف شود.

اسميت پياده شد و خودشو معرفي کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.

زن گفت صدها ماشين از جلوي من رد شدند ولي کسي نايستاد،

 اين واقعا لطف شماست .

وقتي که او لاستيک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده

 رفتن شد, زن پرسيد:" من چقدر بايد بپردازم؟"

و او به زن چنين گفت: " شما هيچ بدهي به من نداريد. من هم در اين چنينشرايطي بوده ام.

و روزي يکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به شما کمک کردم

اگر تو واقعا مي خواهي که بدهيت رو به من بپردازي¸بايد اين کار رو بکني.

نگذار زنجير عشق به تو ختم بشه!"

چند مايل جلوتر زن کافه کوچکي رو ديد و رفت تو تا چيزي بخوره و بعد

 راهشو ادامه بده ولي نتونست بي توجه از لبخند شيرين زن پيشخدمتي

 بگذره که مي بايست هشت ماهه باردار باشه و از خستگي روي پا بند نبود.

او داستان زندگي پيشخدمت رو نمي دانست¸واحتمالا هيچ گاه هم نخواهد فهميد.

وقتي که پيشخدمت رفت تا بقيه صد دلار شو بياره ، زن از در بيرون رفته بود ،

درحاليکه بر روي دستمال سفره يادداشتي رو باقي گذاشته بود.

وقتي پيشخدمت نوشته زن رو مي خوند اشک در چشمانش جمع شده بود.

در يادداشت چنين نوشته بود:" شما هيچ بدهي به من نداريد.

 من هم در اين چنين شرايطي بوده ام. و روزي يکنفر هم به من کمک کرد،

همونطور که من به شما کمک کردم.

اگر تو واقعا مي خواهي که بدهيت رو به من بپردازي،بايد اين کار رو بکني.

نگذار زنجير عشق به تو ختم بشه!".

همان شب وقتي زن پيشخدمت از سرکار به خونه رفت در حاليکه به اون پول و يادداشت زن فکر ميکرد به شوهرش گفت :"دوستت دارم اسميتهمه چيز داره درست ميشه  

A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites! A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!

:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان , زنجیر , عشق , کوتاه , عاطفی ,
:: بازدید از این مطلب : 359
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
ن : مهدی محمدی
ت : جمعه 11 فروردين 1391
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentAvator->
<-CommentAuthor-> در تاریخ : <-CommentDate-> - - گفته است :
<-CommentContent->

<-CommentPage->

(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');