بنام خدا
دیکتاتور بزرگ، صاحب ثروت و مقام حکومتی، برای تعویض گریم صورتش اتاق رو ترک کرد...
عکاس که بهت زده به هنرپیشه محبوبش خیره شده بود به سمتش رفت ،
خم شد و در حالی که داشت یقه لباس نویسنده رو مرتب میکرد آهسته و با لحن ملامتگری زیر گوشش گفت :
چرا حاضر شدی باهاش عکس تبلیغاتی بگیری؟!
هنرپیشه معروف که از ابتدا حواسش به دگرگونی و ناآرامی احوال عکاس بود، بدون مکث پاسخ داد :
تو چرا حاضر شدی براش عکس تبلیغاتی بگیری؟!!
عکاس قد راست کرد و پس از چند لحظه سکوت، با همدلی بیشتری گفت : هیچوقت هیچکس نخواهد فهمید که من برای اون کار میکنم، حتی اگه بفهمن هم کسی اهمیت نمیده...!
هنرپیشه معروف با لبخند پاسخ داد : پس دست کم من دارم شرافتمندانه بهای امتیازاتی رو که به دست میارم میپردازم...!دیکتاتور بزرگ پیروزمندانه به اتاق برگشت و عکاس بهت زده به پشت دوربین !
A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!
***
A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!
:: موضوعات مرتبط:
داستان ,
,
:: برچسبها:
جزایر ایرانی ,
روز خلیج فارس ,
دیکتاتور بزرگ ,
بهت ,
مکث ,
ولتر ,
پروانه ,
فارس ,
پارسی ,
جمشید ,
کورش کبیر ,
ملی ,
داریوش ,
کهن ,
قدیم ,
,
:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13